تثمیر

لغت نامه دهخدا

تثمیر. [ ت َ ] ( ع مص ) بسیار کردن مال. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( از قطر المحیط ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). افزودن و بسیار کردن. ( زوزنی ): هر که... مال بدست آورد و در تثمیر آن غفلت ورزد زود درویش شود. ( کلیله و دمنه ). || میوه چیدن و بمعنی نفع یافتن. ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ). به ثمر آوردن. ( فرهنگ نظام ). || مسکه برآوردن شیر. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ). || دانه بستن کشت. ( منتهی الارب ) ( از قطر المحیط ) ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بسیار کردن ببار آوردن بار آوردن:(( در تثمیر مال باید کوشید. ) )

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) به ثمر رسانیدن ، سود دادن .

فرهنگ عمید

۱. به ثمر رسانیدن.
۲. زیاد کردن مال و بهره گرفتن از آن.

پیشنهاد کاربران

بکار گرفتن مال و ازدیاد آن
به ثمر رساندن سرمایه و در کار انداختن آن
. . و اگر مال بدست آرد و در تثمیر آن غفلت ورزد زود درویش شود. .
کتاب کلیله و دمنه

بپرس