تثقیل. [ ت َ ] ( ع مص ) گران گردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( قطر المحیط ). گران سنگ گردانیدن آنرا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ): و این خصومت و مجادلت در هم پیوست و به تطویل و تثقیل ادا کرد( یعنی گرایید ). ( سندبادنامه ص 305 ). || گرانبار گردانیدن کسی. ( از قطر المحیط ). گرانبار گردانیدن. ( آنندراج ). || مشدد ساختن حرفی. ( قطرالمحیط ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: عبارتست ازمشدد ساختن حرف و اِن مثقله و نون ثقیله نیز از این ماده است و گاه اطلاق میشود بر ضم. در فتح الباری شرح صحیح بخاری در باب ماجاء فی صفةالجنة من کتاب بدءالخلق المراد بالتثقیل هاهنا الضم و بالتخفیف الاسکان -انتهی. ( کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 194 ).