تثبیط. [ ت َ ] ( ع مص ) درنگی کردن. ( ترجمان عادل بن علی ). بازداشتن کسی را از کاری و بر تأخیر و درنگ داشتن او را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ): مشغول کردن و بازداشتن کسی را از کاری و بر تأخیر و درنگ داشتن او را. ( از قطر المحیط ) ( آنندراج ).
فرهنگ معین
(تَ ) [ ع . ] (مص ل . ) توقف کردن ، درنگ کردن .
پیشنهاد کاربران
کلمه ( تثبیط ) به معنای بازداشتن از امری است که نسبت بدان رغبتی نباشد.