تتنک. [ ت َ ن َ ] ( اِ ) بمعنی تبنک مرقوم یعنی قالب ریخته. ( لسان العجم شعوری ج 1ورق 281 ب ). بوته و دریچه زرگری. ( ناظم الاطباء ). تتنک. [ ] ( اِخ ) ده کوچکی از دهستان وشتابی بخش بوئین شهرستانقزوین است و 18 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).