تتلع. [ ت َ ت َل ْ ل ُ ] ( ع مص ) گردن یازیدن از بهر برخاستن و در پیش شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). تتالع فی مشیة اذا مد عنقه و رفع رأسه و کذلک تتلع. ( تاج العروس ج 5 ص 299 ).
فرهنگ فارسی
گردن یازیدن از بهر برخاستن و در پیش شدن .
پیشنهاد کاربران
انتظار کشیدن. و چشم دوختن برکار. و سر ستیخ کردن جهة برخاستن یق قعد فما یتتلع. فرهنگ نفیسی ج 2 ص 800