بر سر بیرق به لاف پرچم گوید منم
تق تق خاتون صبح بر تتق روزگار.
عماد عزیزی ( از لغت فرس چ اقبال ص 249 ).
از سیاست آسمان بنددتتق
گرچه از اندیشه سازی بارگاه.
انوری ( از آنندراج ).
دل خانه فروش نام و ننگم زودلبر ز تتق بدر نمیآید.
انوری.
ز اول که داشت در تتق صنع منزوی ارواح را مشیت و اشباح را گهر.
انوری.
مخدرات سماوی تتق براندازندبجای ماند این هفت قلعه مدهون.
جمال الدین عبدالرزاق.
بر ضمیر غیب گوی تو براندازد تتق بس که تشویش عروس کله خضرا دهد.
جمال الدین عبدالرزاق ( از آنندراج ).
حبشی زلف و یمانی رخ و زنگی خالست که چو ترکانش تتق رومی و خضرا بینند.
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 92 ).
اکنون بناز در تتق خلد پیش توخندیده گل قنینه حمرا گریسته.
خاقانی ( ایضاً ص 545 ).
خونین تتق از پی خجالت بر چشم خیال بازبستیم.
خاقانی.
فراست تو چو افکند نور در عالم نماند در تتق غیب هیچ سر مسطور.
ظهیر ( از شرفنامه منیری ).
که مرد در تتق کبریا نیابد راه مگر که لشکر حرص و هوی کند مقهور.
ظهیر.
واجب آمد این بکر دوشیزه در تتق معانی و سرادق الفاظ جلوه کردن و بی نقاب و حجاب به عالمیان نمودن. ( سندبادنامه ص 30 ).بیشتر بخوانید ...