تتایع. [ ت َ ی ُ ] ( ع مص ) اقدام کردن در امری برخلاف مردم. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || بر روی درافتادن و تمادی و سرعت نمودن در شر. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). بر روی درافتادن در بدی و سرعت نمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ستیهیدن در چیزی. ( از قطر المحیط ). ستیهیدن و خودرایی نمودن. || ایستاده شدن.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ): تتایع للقیام ؛ استقل له ُ. ( قطر المحیط ). || جنبانیدن شتر کتفهای خود را در رفتن. ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || پیاپی درفتادن. || ازدحام نمودن. || خویشتن را سست انداختن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || گذشتن باد بر برگ. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). ناوانیدن باد سر گیاه را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).