تتاری

لغت نامه دهخدا

تتاری. [ ت َ ] ( ص نسبی ) منسوب به تتار. ( ناظم الاطباء ). تاتاری. تتری. که از سرزمین تاتار و یا تتار و تتر باشد. مردم تاتار و یا هرچیز منسوب بدان :
گل بهاری بت تتاری
نبیذ روشن چرا نیاری ؟
رودکی ( از احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 2 ص 544 ).
دل باز ده بخوشی ورنه ز درگه شه
فردات خیلتاشی ترک آورم تتاری.
منوچهری.
در قطره باران بهاری چه توان گفت
در نافه آهوی تتاری چه توان گفت.
سعدی.
چه باد خوش نفس بود اینکه بشکست
به یک دم قیمت مشک تتاری.
ابن یمین.
رجوع به تاتار وتتار و تتر شود.

فرهنگ فارسی

منسوب به تاتار تاتاری تتری که از سرزمین تاتار و یا تتار و تتر باشد . مردم تاتار و یا هر چیز منسوب بدان .

پیشنهاد کاربران