تبیع

لغت نامه دهخدا

تبیع. [ ت َ ] ( ع ص ، اِ ) ناصر.( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). مددکار. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || کسی که ترا بر وی مال باشد. ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کسی که شخص را بر وی مال باشد. ( ناظم الاطباء ).یا کسی که او را بر تو مال باشد. ( از قطر المحیط ). || تابع. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). پس رو. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( ترجمان علامه جرجانی ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || قال اﷲ تعالی : ثم لاتجدوا لکم به علینا تبیعاً ؛ ای ثائراً و لاطالبا .( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || گوساله ای که در نخستین سال حیات باشد. ( از اقرب الموارد ) ( از قطرالمحیط ). گوساله. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مؤنث : تبیعة. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گاو یکساله. ( غیاث اللغات ).

تبیع. [ ت َ ] ( ع اِ ) گوساله را گویند. مؤنث : تبیعه چنانکه در صراح مذکور است و در جامع الرموز در کتاب زکوة گوید: تبیع نرینه بچه گاو باشد در سن یک سالگی و تبیعه مؤنث آن است. بیرجندی نیز قریب بهمین معنی آورده ولی متذکر شده که سالش تمام و داخل سن دوسالگی گردیده باشد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). ج ، تباع و تبائع. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ): بچه گاو وچون از مادر بزمین آید عجل ، پس تبیع تا آنگاه که هشت ماهه شود. ( تاریخ قم ص 178 ). از سی گاو، تبیعی یا جزعی یا تبیعه ای یا جزعه ای بدهد... و چون به شصت رسد دو تبیع یا دو جزع یا دو جزعه بدهد. ( تاریخ قم ص 175 ). || آنکه شاخ و گوش وی برابر باشد. ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

تبیع. [ ت َ ] ( ع مص ) مصدر تبَع. ( اقرب الموارد ).

تبیع. [ ت َ / ت ُ ب َ ] ( اِخ ) نام پدر حارث رعینی صحابی است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

تبیع. [ ت ُ ب َ ] ( اِخ ) نام ابوحمیربن عامرحمیری پسر زن کعب احبار. ( منتهی الارب ). صاحب اصابه در قسم مخضرمین گفته است : وی زمان جاهلیت را درک کرده است و خلیفه وی را در طبقه نخستین از اهل شام یادکرده و ابوبکر بغدادی او را در طبقه علیا از اهل حمص که پس از صحابه بوده اند آورده و گفته است : پیغمبر( ص ) بر او اسلام عرضه کرد و وی اسلام نیاورد تا پیامبر درگذشت آنگاه در زمان خلافت ابوبکر اسلام آورد و ابن یونس گوید: وی بسال 101 هَ. ق. در اسکندریه درگذشت. ( حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ج 1 ص 82 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ابن سلیمان ابی العدبس محدث است .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تبیع (ابهام زدایی). تبیع ممکن است در معانی ذیل به کار رفته و یا در اسم برای اشخاص ذیل باشد: • تبیع (گوساله)، گوساله یک ساله • تبیع بن عامر حمیری، تُبَیع بن عامر حِمْیَری (ابو عامرِ حِمْصی)، محدّث قرن اول
...

[ویکی فقه] تبیع (گوساله). گوساله یک ساله را تَبیع می گویند و از این عنوان در باب زکات و حج سخن رفته است.
تبیع، گوساله نر و تبیعه، گوساله ماده یک ساله است. تبیع به مطلق گوساله ـ اعم از نر و ماده ـ نیز تعریف شده است.
تبیع در زکات
در هر سی رأس گاو ـ با تحقّق شرایط ـ یک تبیع یا تبیعه زکات داده می شود. بنابر این در شصت رأس گاو، دو تبیع یا تبیعه، در نود رأس، سه تبیع یا تبیعه ـ و همین طور به بالا ـ پرداخت می شود.
تبیع در حج
در قربانی حج، ثَنیّ کفایت می کند. مشهور، ثنی را به تبیع تعریف کرده اند. مقابل مشهور برخی ثنی را به گاو دوساله تعریف کرده اند.

پیشنهاد کاربران

بپرس