تبیره زن

لغت نامه دهخدا

تبیره زن. [ ت َ رَ / رِ زَ ] ( نف مرکب ) طبال و طبل زن. ( ناظم الاطباء ) :
رعد تبیره زن است برق کمندافکن است
وقت طرب کردن است ، می خور کت نوش باد.
منوچهری.
تبیره زن بزد طبل نخستین
شتربانان همی بندند محمل.
منوچهری.
تبیره زن از خارش چرم خام
لبیشه درافکند شب را بکام.
نظامی.
رجوع به تبیر و تبیره و دیگر ترکیبهای آندو در همین لغت نامه شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) نوازند. تبیره

فرهنگ معین

( ~. زَ ) (ص فا. ) نوازندة تبیره .

فرهنگ عمید

کسی که تبیره می زند.

پیشنهاد کاربران

بپرس