تبکیت

لغت نامه دهخدا

تبکیت. [ ت َ ] ( ع مص ) زدن کسی را با شمشیر و عصا و امثال آنها. ( از اقرب الموارد ) ( ازقطر المحیط ). زدن کسی را بشمشیر و چوبدستی و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || پیش آمدن کسی را بمکروه. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || غلبه کردن به حجت. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بملامت خاموش کردن. ( زوزنی ): بکته ُ حتی اسکته ُ. ( از اقرب الموارد ). || تقریع و تعنیف. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). درشتی و سرزنش کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح منطق )، جدل : اما جدل در قیاسی بود که آن را تبکیت خوانند. ( اساس الاقتباس ص 325 ). رجوع به جدل شود.

تبکیة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) بگریستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). گریستن بر مرده و رثا گفتن بر وی. ( از قطر المحیط ). گریستن بر وی. ( از اقرب الموارد ). ستایش گویان بگریستن بر وی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || بگریانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). برانگیختن کسی را بر گریستن بر میت. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- خاموش کردن زبان بند کردن . ۲- زدن کسی را بشمشیر و چوبدستی . ۳- پیش آمدن کسی را بمکروه . ۴ غلبه کردن بحجت .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - خاموش کردن ، زبان بند کردن . ۲ - زدن کسی را به شمشیر و چوب دستی . ۳ - پیش آمدن کسی را به مکروه . ۴ - غلبه کردن به حجت .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تبکیت، یکی از عوامل تقدیم لفظ است.
در لغت، به چیره شدن بر دیگری با دلیل (غلبه کردن به حجت ) «تبکیت» می گویند. گاهی گوینده به انگیزه توبیخ و اظهار تعجب از یک امر باطل، لفظی را مقدم می کند؛
← مثال
۱. ↑ انعام/سوره۶، آیه۱۰۰.
فرهنگ نامه علوم قرآنی، برگرفته از مقاله «تبکیت».
...

[ویکی فقه] تبکیت (منطق). تبکیت یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای قیاس ناقض مدعای شخص مقابل است.
تبکیت در لغت به معنای غلبه یافتن و ضربه زدن با تازیانه یا شمشیر است. این عبارت، به طور مجاز به معنای غلبه یافتن و ضربه زدن با استفاده از سخن و قبولاندن قضیه ای به دیگری یا برای قبول و تصدیق خود شخص به کار می رود. در اصطلاح عالمان منطق، هر قیاسی که نتیجه آن، نقض وضع و نظریه ای باشد که شخص مقابل، به آن معتقد و ملتزم است آن را به اعتبار صاحب آن وضع، «تبکیت» خوانند. مقدمات قیاس یاد شده اگر از یقینیات باشد «تبکیت برهانی» و اگر از مشهورات و یا مسلمات باشد «تبکیت جدلی» و اگر از مشبهات و یا وهمیات باشد «تبکیت مغالطی» است.
اقسام تبکیت
بنابراین تبکیت بر سه قسم است: ۱. آنکه قضیه صادق و سخن حقی را به دلیل قطعی و مطابق واقع (قیاس برهانی) برای خود یا غیر ثابت کنند، کسی که این گونه دلیل (قیاس برهانی) را به کار می برد «حکیم» نام دارد. این نوع تبکیت، «تبکیت برهانی» نام دارد. ۲. آنکه قضیه ای که ممکن است راست یا دروغ باشد را از لحاظ تسلیم به مقدمات (تسلیم مجیب) به دیگری (مجیب) بقبولانند. در این مورد (جدل) صورتِ دلیل، صورتِ قیاس است، ولی ماده آن یقینیات نیست، بلکه مشهورات و مسلمات نزد خصم است. این نوع تبکیت «تبکیت جدلی» نام دارد. ۳. آنکه دلیل غیر راست و نادرستی که نه حق است و نه مشهور به دلیل شباهت به حق (قیاس برهانی) یا شباهت به مشهور (قیاس جدلی) به جای حق یا مشهور به دیگری بقبولانند. چنین استدلالی «مغالطه» نام دارد. مغالِط از قیاسی استفاده می کند که یا صورت آن شبیه قیاس و یا ماده آن شبیه یقینیات است و یا هم صورت و هم ماده شبیه قیاس برهانی است.
تفاوت مغالطه با جدل
تفاوت مغالطه با جدل آن است که جدل برای اقناع ظاهری و کوتاه کردن زبان مخاطب است و مغالطه برای جزم و تصدیق قلبی از طریق باطل بکار می رود، و با برهان این تفاوت را دارد که برهان برای تحصیل جزم به قضیه راست و از طریق درست می باشد و مغالطه برای تحصیل جزم به قضیه راست یا دروغ از طریق نادرست می باشد.
اقسام مغالطه
...

دانشنامه آزاد فارسی

تَبکیت
(در لغت به معنی درشتی کردن، سرزنش کردن و خاموش کردن) در اصطلاح منطق، استدلال بیان شده به قصد رد و ابطال عقیده یا نظریه ای. صاحب عقیده را «صاحب وضع» و عقیدۀ مخالف با عقیدۀ صاحب وضع را «نقیض وضع» می نامند و استدلالی را که به قصد اثبات نقیض وضع صورت می گیرد تبکیت می خوانند. چون رد یک عقیده ممکن است از طریق برهان، جدل، یا مغالطه صورت گیرد، تبکیت شامل تبکیت برهانی، جدلی و مغالطی است.

پیشنهاد کاربران

بپرس