تبکوب

لغت نامه دهخدا

تبکوب. [ ت َ] ( اِ ) ریچالی است که ازگوز مغز، و سیر و ماست کنند، ترش باشد :
بسنده نکردم به تبکوب خویش
بر آن شدم کز منش سیر بیش .
خجسته سرخسی.
( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 25 ).

پیشنهاد کاربران