تبویص

لغت نامه دهخدا

تبویص. [ ت َ ]( ع مص ) بوص آوردن گیاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جنی البوص و هو ثمر نبات. ( اقرب الموارد ). || کلان سرین شدن. ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || صاف رنگ گردیدن. ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). پیش افتادن در مسابقه. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). درگذشتن اسب در رهان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران