تبوب

لغت نامه دهخدا

تبوب. [ ت َ ب َوْ وُ ] ( ع مص ) ( از: «ب وب » ) دروان گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). دربان گرفتن. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

تبوب. [ ت َ ب ْ بو ] ( ع اِ ) مهلکه. ( قطر المحیط ) ( منتهی الارب ). مهلکه وبیابان خطرناک. ( ناظم الاطباء ). || آنچه که منطوی بود بر آن دنده ها مانند سینه ، قلب. ( از قطر المحیط ) آنچه که منطوی باشد بر آن اضلاع. ( منتهی الارب ). آنچه که اضلاع بر آن محتوی باشد. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس