تبه کار را چاره باید گزید
که آسان ترین چاره آید پدید.
( گرشاسبنامه ).
رجوع به تباه کار شود.تبه کار
/tabahkAr/
مترادف تبه کار: صفت بدکار، بزه کار، جنایت کار، طالح، فاسد، فاسق، گناه کار، مجرم، مخبط | بدکار، بزه کار، جنایت کار، طالح، فاسد، فاسق، گناه کار، مجرم، مخبط
متضاد تبه کار: درست کار، صالح، نکوکردار | درست کار، صالح، نکوکردار
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
تبه کار را چاره باید گزید
که آسان ترین چاره آید پدید.
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
۲. مجرم.
مترادف ها
بدکار، جانی، جنایت کار، تبه کار
شریر، خونی، ادم پست، تبه کار، لات، رذل، ارقه، بدذات
خود سر، ناموفق، تبه کار، نا مناسب، بدامد، خود سر - نامساعد
شریر، تبه کار، نابکار، ناحق
شیطان، شریر، زیان اور، تبه کار
فاسد، شریر، بدکار، بد خو، گناهکار، تبه کار، نابکار، بدجنس
ستمگر، شریر، بدکار، تبه کار، بسیار زشت
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
گنگستر
تبهکار
فاجر
فاجر
عضو سابق گروه ملتفت
بی ناموس
همان بد کار
اشرار
تباه کار=تباهکار - تَبَهکار
مفسد
شرور