تبلید

لغت نامه دهخدا

تبلید. [ ت َ ] ( ع مص ) متوجه نشدن بچیزی. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بخل کردن و ندادن. ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || خویشتن بر زمین زدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط )( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || سست و ناتوان شدن در کار: تدارکه ُ اعراق ُ سوء فبلدا. ( از اقرب الموارد ). || نباریدن ابر. ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || سبقت نکردن اسب در دویدن. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

متوجه شدن بچیزی . یا بخل کردن و ندادن . یا خویشتن بر زمین زدن . یا سست و ناتوان شدن در کار

پیشنهاد کاربران

بعید نیست که تبلید مشتق از بلادت باشد به معنای حماقت و نادانی.

بپرس