تبله. [ ت َ ب َل ْ ل ُ ه ْ ] ( ع مص ) ابله شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ابله و نادان شدن. ( آنندراج ). || استعمال البله. خود را بگولی زدن. ( از قطر المحیط ). خود را احمق نمودن بی آنکه باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بدون راهنما و پرسش از راه به یکسو شدن. ( از قطر المحیط ). تبله المفازة؛ تعسف من غیر هدایة و لامسئلة. ( از اقرب الموارد ). بی راه رفتن بدون راهنما و استفسار از کسی. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || گم شده را جستن. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
ابله شدن . ابله و نادان شدن . یا استعمل البله خود را به گولی زدن . خود را احمق نمودن بی آنکه باشد .