تبلغ

لغت نامه دهخدا

تبلغ. [ ت َ ب َل ْ ل ُ ] ( ع مص ) روزگار فاگذاشتن به اندک. ( تاج المصادر بیهقی ). به اندک چیزی روزگار گذاشتن.( زوزنی ). اکتفا و بسنده نمودن به آن. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || سخت شدن بیماری. ( تاج المصادربیهقی ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بتکلف رسیدن منزل را. ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

تبلغ. [ ت َ ل ِ ] ( ع اِ ) تبلغة.( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). رجوع به تبلغة شود.

فرهنگ فارسی

تبلغه

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَن تَبْلُغَ: هرگز نمی رسی
ریشه کلمه:
بلغ (۷۷ بار)

پیشنهاد کاربران

بپرس