تبلج

لغت نامه دهخدا

تبلج. [ ت َ ب َل ْ ل ُ ] ( ع مص ) روشن شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ). روشن شدن صبح. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || خندیدن و گشاده روی شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). خندیدن و شاد شدن. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || هویدا شدن امر. ( قطر المحیط ).

فرهنگ معین

(تَ بَ لُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) دمیدن ، روشن شدن .

فرهنگ عمید

روشن و آشکار شدن.

پیشنهاد کاربران

بپرس