تبق زدن. [ ت ُ ب ُ زَ دَ ] ( مص مرکب ) خوردن قسمت داخلی مُچ پاها بیکدیگر. || پیچیدن پای از خرده گاه. || صاحب آنندراج بنقل بهار عجم این کلمه را ورم کردن عضوی از اعضای اسب معنی کرده و این شعر را مثال آورد : هر دم بفلک تبق زند بینی تو پهلو همه بر افق زند بینی تو چرم همه پیلها بپایش نرسد چون یابو اگر تبق زند بینی تو.
میر الهی همدانی.
|| تبق زدن زبان ، در تداول عامه لکنت زبان.
فرهنگ فارسی
خوردن قسمت داخلی مچ پا بیکدیگر . یا پیچیدن پای از خرده گاه .