تبغیض. [ ت َ ] ( ع مص ) ضد تحبیب. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). دشمن گردانیدن. ( زوزنی ). دشمن داشتن. ( دهار ). دشمن گردانیدن کسی را بر کسی.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : نهی بر اهل تقی ̍ تبغیض شد لیک بر اهل هوا تحریض شد.
مولوی.
فرهنگ معین
(تَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) دشمن گردانیدن کسی را با دیگری . ۲ - (اِمص . ) ایجاد دشمنی ، ج . تبغیضات .