تبغدد

لغت نامه دهخدا

تبغدد. [ت َ ب َ دُ ] ( ع مص ) انتساب دادن به بغداد. ( از اقرب الموارد ). خود را نسبت دادن بسوی بغداد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || مشابه کردن خود را به اهل بغداد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تشبه به اهل بغداد بر قیاس تمعدد، تمضر، تقیس ، تنزر، تعرب. ( اقرب الموارد ). || به بغداد درآمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || تبغدد بر کسی ؛ تکبر کردن و افتخار کردن بر وی. و این معنی مولد است. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران