تبظرم

لغت نامه دهخدا

تبظرم. [ ت َ ب َ رُ ] ( ع مص ) انگشتری در انگشت کردن احمق و در سخن به انگشت اشارت کردن تا مردمان انگشتری وی بینند. ( منتهی الارب ). کان احمق و علیه خاتم فیتکلم و یشیر به فی وجوه الناس. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ).

فرهنگ فارسی

انگشتری در انگشت کردن احمق و در سخن بانگشت اشارت کردن تا مردمان انگشتری وی بینند .

پیشنهاد کاربران