تبریر. [ ت َ ] ( ع مص ) تزکیه. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || نسبت دادن کسی را به بِرّ. ( قطر المحیط ). || غلبه کردن . || بواسطه سخن یا کار مطیع کردن . || محقق کردن . || آشکار کردن و ظاهر نمودن بیگناهی را . ( ناظم اطباء ). تبریر. [ ت َ ] ( ع اِ ) چیز. ( از قطر المحیط ): ما اَصَبْت ُ منه ُ تبریراً؛ نیافتم از وی چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).