تبرز

لغت نامه دهخدا

تبرز. [ ت َ ب َرْ رُ ] ( ع مص ) بصحرا بیرون شدن قضای حاجت را. ( از اقرب الموارد ) ( از زوزنی ). برآمدن بسوی صحرا برای قضای حاجت. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خارج شدن بصحرا غایط کردن را. ( از قطر المحیط ). || آشکار شدن و به صحرا برآمدن. ( فرهنگ نظام ). || در تداول عامه ، تشخص. برجستگی و مشارالیه بودن.

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) برتری یافتن پیشی جستن . ۲- بر آمدن بصحرا برای قضای حاجت . ۳-( اسم ) فزونی برتری . جمع : تبرزات .

فرهنگ معین

(تَ بَ رُّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) برتری یافتن ، پیشی جستن . ۲ - برآمدن به صحرا برای قضای حاجت . ۳ - (اِمص . ) فزونی ، برتری ، ج . تبرزات .

فرهنگ عمید

۱. نمایان شدن.
۲. [قدیمی] برتری یافتن.

پیشنهاد کاربران

بپرس