تبدل

/tabaddol/

مترادف تبدل: استحاله، تطور، تعویض، تغییر، دگرگونی، بدل شدن، دگرگون شدن

لغت نامه دهخدا

تبدل. [ ت َ ب َدْ دُ ] ( ع مص ) دگرگون گردیدن. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تبدیل. تحویل. ( ناظم الاطباء ) :
دل در جهان مبند که با کس وفا نکرد
هرگز نبود دور زمان بی تبدّلی.
سعدی.
|| بدل گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( ترجمان علامه جرجانی ). عوض کردن این بدان. ( آنندراج ): تبدله به ؛ گرفت آن را بدل آن. و منه قوله ُ تعالی : و من یتبدل ِ الکفر بالایمان فقد ضل . ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

دگرگون شدن، عوض شدن
۱- ( مصدر ) دگر شدن دیگرگون شدن بدل شدن . ۲- بدل کردن تبدیل کردن . ۳- ( اسم ) دگرگونی . جمع : تبدلات .

فرهنگ معین

(تَ بَ دُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) دگرگون شدن ، بدل شدن .

فرهنگ عمید

عوض شدن، بدل شدن، دگرگون شدن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تُبَدَّلُ: تبدیل می شود
معنی تَبَدَّلَ: که مبدّل کنی - که جایگزین کنی
ریشه کلمه:
بدل (۴۴ بار)

پیشنهاد کاربران

بپرس