تبخیس. [ ت َ ] ( ع مص ) تبخس. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). نماندن مغز مگر در استخوانهای انگشتان و چشم. ( آنندراج ). بخس المخ تبخیساً؛ نماند مغز مگر در استخوانهای انگشتان و چشم. یقال : ان آخر ما یبقی فیه المخ من البعیر اذا عجف السلامی و العین فاذا ذهب منهما لم یکن لَه بقیة بعد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به تبخس شود.