تبحلس

لغت نامه دهخدا

تبحلس. [ ت َ ب َ ل ُ ] ( ع مص ) فراغت. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ): جاء یتبحلس ؛ ای فارغاً لا شی معه. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط )؛ آمد در حالی که فارغ بود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس