دل ایشان را ناچار نگه باید داشت
گویم امروز نباید که شود عیش تباه.
فرخی.
زمانه رغم مرا ای به رخ ستیزه ماه خطی کشید بر آن عارض سپید چوماه
گمانش آنکه تبه کرد جای بوسه من
ز غالیه نشود جایگاه بوسه تباه.
فرخی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 357 ).
هرچه خورشید فراز آمد وبر دوست بتافت بشدش کالبد از پرتو خورشید تباه.
منوچهری.
چون از سیل تباه شد، عیوبه بازرگان آن مرد پارسای باخیر رحمةاﷲ علیه چنین پلی برآورد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 261 ). بیچاره جهان نادیده آراسته و در زیور و جواهر نشسته فرمان یافت و آن کارها همه تباه شد. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 249 ). و از چند ثقه زاولی شنیدم که پس بنشست [سیل ] مردمان زر و سیم و جامه تباه شده می یافتند. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 263 ).ملک ریان بترسید که مبادا خلق بر وی بشورند و ملک بر وی تباه شود. ( قصص الانبیاء ).
چو شد حالش از بینوایی تباه
نوشت این حکایت بنزدیک شاه.
( بوستان ).
خانه چون تیره و سیاه شودنقش بر وی کنی تباه شود.
اوحدی.
|| پوسیدن. ( ناظم الاطباء ). گندیده و پوسیده شدن : شود خایه در زیر مرغان تباه
هر آنگه که بیدادگر گشت شاه.
فردوسی.
|| ویران شدن. ( ناظم الاطباء ). منهدم شدن : وز آن پس به بلخ اندر آمد سپاه
جهان شد ز تاراج و کشتن تباه.
فردوسی.
بدان تا ز روم اندر ایران سپاه نیاید که کشور شود زو تباه.
فردوسی.
|| نابود و معدوم شدن. ( ناظم الاطباء ) : آواز دادند که رویش را بپوشید تا از سنگ تباه نشود که سرش را به بغداد خواهند فرستاد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 184 ). || هلاک شدن : ابلیس بدان خانه فرود آمد که فرزندان ایوب نشسته بودند و زمین بلرزید تا خانه فرود آمد و همه پسران و دختران اندر زیر او تباه شدند. ( ترجمه طبری بلعمی ).همی داشت تا شد تباه اردشیر
همه کاخ شد پر ز شمشیر و تیر.
فردوسی.
چه مایه بزرگان با تاج و گاه از ایران شدند اندر این کین تباه.
فردوسی.
بیشتر بخوانید ...