تباه داشتن. [ ت َ ت َ ] ( مص مرکب ) باطل داشتن. ضایع و فاسد کردن : همی دارد او دین یزدان تباه مبادا بران نامور بارگاه.
فردوسی.
و ما را دوزخی میخواندو کار ما را تباه میدارد. ( قصص الانبیاء جویری ).
فرهنگ فارسی
باطل داشتن ضایع و فاسد کردن
پیشنهاد کاربران
- تباه داشتن ؛ تباه کردن : بگردان زمن دیو را دستگاه بدان تا ندارد روانم تباه. فردوسی. و ما رادوزخی میخواند و کار ما را تباه میدارد و لشکر ما را چندین بکشت. ( قصص الانبیاء ص 226 ) .