در درد دل دوا ز طبیب امل مجوی
کاندر علاج اوست تباشیرش استخوان.
خاقانی.
هیچ دل گرم را شربت دنیا نساخت زانکه تباشیر اوست بیشتری استخوان.
خاقانی.
پرنیازی را که هم دل تفته بینی هم جگرشرب عزلت هم تباشیرش دهد هم ناردان.
خاقانی.
تا نشوی تشنه بتدبیر باش سوخته خرمن چو تباشیر باش.
نظامی.
کعبه که سجاده تکبیر تست تشنه جلاب تباشیر تست.
نظامی.
تنی چو شیر با شکر سرشته تباشیرش برابر شیر هشته.
نظامی.
رجوع به طباشیر در همین لغت نامه شود. || و در هر چیز که بطریق کنایه بیان کنند مراد سفیدی آن چیز است همچو تباشیر صبح که از آن روشنی اول صبح مراد باشد. ( برهان ). چیزهای سفید را بدان منسوب کنند چنانکه تباشیر صبح مراد روشنی صبح صادق است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) : انوار نجابت... بر تباشیر روی او واضح و آثار... و اقبال در تضاعیف حرکات و سکنات او لایح. ( ترجمه تاریخ یمینی چ تهران سال 1272 ص 156 ). بلکه غره تباشیر لطف ذوالجلال... ( جهانگشای جوینی ). رجوع به تباشیر صبح شود.بیشتر بخوانید ...