تب گرفتن ؛ مبتلا به تب شدن :
این چنین آسان فرزند نزاده ست کسی
که نه دردی بگرفتش متواتر نه تبی.
منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 147 ) .
برآمد یکی بومهین نیم شب
تو گفتی زمین را گرفته ست تب.
... [مشاهده متن کامل]
اسدی.
خر را چو تب گرفت بمیرد هرآینه
ای هجو من ترا چو تب تیز محرقه.
سوزنی.
ز کم خوردن کسی را تب نگیرد
ز پر خوردن به روزی صد بمیرد.
نظامی.
شنیدمت که نظر میکنی به حال ضعیفان
تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت.
سعدی.