تب کشیدن. [ ت َ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) تحمل تب کردن. گرفتار تب بودن : گویند لب ترا چه افتاداین عذر نهم که تب کشیدم.خاقانی.سوز دل تا کی نگه دارم بلب خواهم کشیددود از جانم برآمد چند تب خواهم کشید؟امیرخسرو ( از آنندراج ).رجوع به تب و دیگر ترکیب های آن شود.