تب لازم

لغت نامه دهخدا

تب لازم. [ ت َ ب ِ زِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حمای لازم. تب بندی. تب دائم. تب یک بندی. || گاه از آن سل اراده کنند. رجوع به تب و حمی و دیگر ترکیب های این دو شود.

فرهنگ فارسی

حمای لازم تب بندی تب دائم تب یک بندی .

واژه نامه بختیاریکا

تَوِ لازم

جدول کلمات

دق

پیشنهاد کاربران

بپرس