تب سل
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی تُبْسَلَ: که محروم وممنوع شود
ریشه کلمه:
بسل (۲ بار)
«تُبْسَلَ» در اصل، از مادّه «بَسْل» (بر وزن نسل) به معنای نگاهداری و منع کردن از چیزی با قهر و غلبه است و به همین جهت به وادار کردن کسی به تسلیم، «اِبسال» گفته می شود. و نیز به همین مناسبت به مجازات و یا گروگان گرفتن نیز اطلاق می گردد، و «جَیْشٌ باسِلٌ» به معنای «لشکر شجاع» نیز به همین تناسب است; زیرا دیگران را با قهر و غلبه وادار به تسلیم می کند، در سوره «انعام» نیز، به معنای تسلیم شخص و گرفتاری او در چنگال اعمال بد خویش آمده است.
منع. آن را تذکر بده مبادا نفسی در اثر عمل خویش ممنوع و محروم از ثواب و رحمت خدا گردد. بیضاوی گوید: اصل بسل به معنی منع است راغب منع و ضمّ معنی کرده و گوید استعمال باسل در پهلوان چهره در هم کشیده، به طور استعاره است.
ریشه کلمه:
بسل (۲ بار)
«تُبْسَلَ» در اصل، از مادّه «بَسْل» (بر وزن نسل) به معنای نگاهداری و منع کردن از چیزی با قهر و غلبه است و به همین جهت به وادار کردن کسی به تسلیم، «اِبسال» گفته می شود. و نیز به همین مناسبت به مجازات و یا گروگان گرفتن نیز اطلاق می گردد، و «جَیْشٌ باسِلٌ» به معنای «لشکر شجاع» نیز به همین تناسب است; زیرا دیگران را با قهر و غلبه وادار به تسلیم می کند، در سوره «انعام» نیز، به معنای تسلیم شخص و گرفتاری او در چنگال اعمال بد خویش آمده است.
منع. آن را تذکر بده مبادا نفسی در اثر عمل خویش ممنوع و محروم از ثواب و رحمت خدا گردد. بیضاوی گوید: اصل بسل به معنی منع است راغب منع و ضمّ معنی کرده و گوید استعمال باسل در پهلوان چهره در هم کشیده، به طور استعاره است.
wikialkb: تُبْسَل
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید