تب ساکن شدن. [ ت َ ک ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) ساکن شدن تب ، قطع شدن تب. صاحب آنندراج آرد: تب ساکن شدن به چیزی بمعنی تب ریختن : حرص از طینت پیران نبرد موی سفیداین تبی نیست که ساکن به تباشیر شود.صائب ( از آنندراج ).