تب داشتن. [ ت َ ت َ ] ( مص مرکب ) مبتلا به تب بودن. گرفتار تب بودن : شاد کی باشد در این زندان تاری هوشمند؟یاد چون آید سرود آنرا که تن داردش تب ؟ناصرخسرو.رجوع به تب و ترکیبهای آن شود.