تب بندی

لغت نامه دهخدا

تب بندی. [ ت َ ب ِ ب َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تبی که هر روز بیاید و مفارقت نکند. ( بهار عجم ) ( آنندراج ). تبی که هر روز می آید و از اثر فساد شش است. ( فرهنگ نظام ). تب لازم. حمای دائم. حمای متصل. تب دق :
گرچه در قید تو باشد ایمن از دشمن مباش
میشود جانکاه تر هر گه تبی بندی شود.
تأثیر ( از بهار عجم ).

تب بندی. [ ت َ ب َ ] ( حامص مرکب ) نوعی افسون. عملی دعانویسان را. عمل دعانویسان برای منع از آمدن تب. دعوی دعانویسان که بدان تب را از بازآمدن منع کردن خواهند.

فرهنگ فارسی

نوعی افسون عملی دعا نویسان را عمل دعانویسان برای منع از آمدن تب دعوی دعانویسان که بدان تب را از باز آمدن منع کردن خواهند .

پیشنهاد کاربران

بپرس