تب برون رفتن.[ ت َ ب ِ / ب ُ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) لازم تب بردن است. ( از بهار عجم ) ( از آنندراج ). دور شدن تب : عشقی که صادق است بود ایمن از زوال این تب برون نمیرود از استخوان صبح.صائب ( از بهار عجم ).رجوع به تب و دیگر ترکیبهای آن شود.