تاکور
لغت نامه دهخدا
تاکور. ( اِخ ) وی در دوران امیرتیمور گورکان حاکم قسطنطنیه بود. خواندمیر آرد: بعد از آنکه خاطر خطیر خسروجهانگیر از تمهید بزم عیش به او پرداخت... مولانا بدرالدین احمد... را به رسم رسالت بجانب مصر فرستاد...و مقارن آن حال ایلچی تاکور حاکم قسطنطنیه که اکنون به استنبول اشتهار یافته بدرگاه عالم پناه رسید و اشرفی بیشمار و تحف بسیار بگذرانید و خبر اطاعت فرستنده خود بعرض رسانید. ( حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 511 ).
تاکور. ( اِخ ) ناحیه ای است در هند. خواندمیر نویسد: در هشتم ذیقعده ٔسنه تسع و ثلثین و ستمائه ( 639 ) سلطان مسعودشاه که بغایت کریم طبع و نیکوسیرت بود، سریر سلطنت دهلی را بوجود خود مشرف گردانیده امر وزارت را من حیث الاستقلال به خواجه مهذب الدین تفویض نمود و حکومت بهرایج را بعم خود... و ایالت بلاد تاکور و سور بملک عزالدین بلبن بزرگ تعلق گرفت. ( حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 623 ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
تاکور نام عشیره ای بسیار قدیمی در شمال شهر وان در ترکیه است. این عشیره در جنگ با دولتهای مستبد ترک قدمت تاریخی دارد و قتلعامهای بسیاری بر آنها اعمال شده است