تأکیدالمدح بما
لغت نامه دهخدا
عدل و انصاف تو شاها بکمال است ولیک
اینقدر هست که در بذل نداری انصاف.
از لفظ ولیک و اینقدر هست ، گمان برده میشود که بعد از این نفی عدل خواهد کرد چون در بذل نداری انصاف ، گفت مبالغه جود و کرم با عدل و انصاف معلوم شد - انتهی.
ستایش کسی بوجهی نمودن که اگر بعد از آن خواهد که برای تأکید ستایش صفت دیگر افزاید، بلفظی آغاز کنند که سامع را تصور آن شود که بعد از این ذم خواهد کرد لیکن چون بصنعت کمال دیگر مؤکدسازد، سامع را نشاط افزاید چنانکه :
لبش روح پرور ولی میفروش
شبش مهرفرسا ولی روزپوش.
و تأکیدالذم بمایشبه المدح خلاف این است. ( غیاث اللغات ).
صاحب ترجمان البلاغه آرد: معنی وی استواری مدیح بود بچیزی که ظاهر آن لفظ نکوهش بود و این معنی را از جمله بلاغت شمرند مثالش چنانکه... رودکی گوید :
بزلف کژ ولیکن بقد و بالا راست
بتن درست ولیکن بچشمگان بیمار.
عنصری گوید:
رفیق عزم ولیکن بحمله دشمن حزم
درست رای و بکارآمده به کر و به فر.
قمری گوید:
مهان پیشت کشیده صف ولیکن برکشیده کین
شهان پیشت کمربسته ولیکن برگشاده لب.
عنصری گوید:
گرچه سندان را کنی چون موم زیر عزم خویش
موم را در زیر حزم خویش چون سندان کنی.
( ترجمان البلاغه چ استانبول صص 81 - 82 ).
صاحب حدایق السحر آرد: این چنان باشد که دبیر یا شاعر ستایش چیزی را مؤکد کرده و مقرر کند تا در مناقب و محامد چیزی بیفزاید بوجهی که شنونده پندارد که بخواهد نکوهید و از مدح بازخواهد گشت مثالش : هم بحارالعلم الا انهم جبال الحلم. پارسی : فلان مردی فصیح است جز آنک خطّ نیکو دارد. تازی ، نابغه ذبیانی گوید:
و لا عیب فیهم غیر ان سیوفهم
بهن فلول من قراع الکتائب.
نابغه ٔجعدی گوید:
فتی کملت اخلاقه غیر انّه
جواد فما یبقی من المال باقیاً.
دیگربدیع همدانی راست و این صنعت بغایت بدیع است و این بیت را در بلخ پیش غزّی شاعر بخواندم یاد گرفت و هفته ای زیادت در آن بود تا مثل این بگوید عاقبت بعجز اعتراف آورد و گفت کس پیش از بدیع چنین بیت نگفته است وپس از او نخواهد گفت و بیت این است :بیشتر بخوانید ...
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید