تألق. [ ت َ ءَل ْ ل ُ ] ( ع مص ) درخشیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ). درخشیدن و روشنائی دادن. ( از اقرب الموارد ). || تألق زن ؛ زینت دادن زن خود را. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ). || تألق زن ؛ دامن برچیدن خصومت را، و آماده گشتن شر را و بلند کردن سر خود را. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آماده شدن خصومت را. ( از قطر المحیط ).