تأشب. [ ت َ ءَش ْ ش ُ ] ( ع مص ) انبوه شدن. ( زوزنی ) ( آنندراج ). درهم پیچیدن درختان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بهم درآمیختن و مجتمع گشتن قوم. ( از منتهی الارب ) ( ازقطر المحیط ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). بهم درآمیختن قوم. یقال : جاء فلان ٌ فیمن تأشب الیه ؛ ای انضم الیه و التف الیه. ( از اقرب الموارد ). منضم شدن بسوی کسی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).