تأریث

لغت نامه دهخدا

تأریث. [ت َءْ ] ( ع مص ) ورغلانیدن بعضی را بر بعضی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). برغلانیدن و برانگیختن. ( آنندراج ). شر انگیختن میان قومی. ( تاج المصادر بیهقی ). شور انگیختن میان قومی. ( زوزنی ) : ابناء دولت و انشاء حضرت زبان وقیعت دراز کردند و در تضریب و تأریث مجال فتح یافتند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || آتش افروختن. ( منتهی الارب ) ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : طایفه ای از اکراد خسروی از برای تأریث آتش فتنه... ایشان را از قلعه بیرون آوردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ).

پیشنهاد کاربران

بپرس