تأدی

لغت نامه دهخدا

تأدی. [ ت َ ءَدْ دی ] ( ع مص ) ( از «أدو» ) گرفتن برای دفع حادثه زمانه ادوات و اسباب آنرا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ساز روزگار فراگرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ).

تأدی. [ ت َ ءَدْ دی ] ( ع مص ) ( از «أدی » ) رسیدن به چیزی و رسانیدن. ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). رسانیدن ، چنانکه حقی یا خبری را به کسی : تأدیت الیه من حقه ؛ رسانیدم او را حق وی. تأدی الیه الخبر؛ رسید به وی خبر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

از رسیدن به چیزی و رسانیدن . رسید به وی خبر .

پیشنهاد کاربران

رساندن چیزی به کسی مثلا حق کسی را دادن و رساندن یا خبری را دادن و رساندن
ادا کردن

بپرس