تاول

/tAval/

مترادف تاول: آبله، آماس، برآمدگی

معنی انگلیسی:
blister, vesicle

لغت نامه دهخدا

تاول. [ وَ / وِ] ( اِ ) آبله بود که بسبب سوختن یا کار کردن بر اعضاء دست و پا پدید آید. ( فرهنگ جهانگیری ) ( از برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از فرهنگ نظام ) ( از ناظم الاطباء ). با لفظ زدن و کردن استعمال میشود. در تهران این لفظ را با فتح «واو» استعمال میکنند و در قزوین با ضم «واو». ( فرهنگ نظام ). و آن مخفف تاب ول است مرکب از تاب بمعنی حرارت و ول که بلغت دری گل باشد و معنی ترکیبی آن گل آتش ، چه بطریق مجاز داغ آتش را گل گویند چنانچه سامانی بدان تصریح کرده و الیق آن است که مخفف تاوول گوییم چه در اصل لغت دری تاب به «واو» است بجهت استکراه دو به «واو»، یکی را اسقاط کردند. ( فرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). حباب گونه ای که از سوختگی یا بیماری چون منطقه بر پوست پدید آید.

تاول. [ وَ ] ( اِ ) گاو جوان بود که هنوز کار نکرده باشد. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 321 ). تاوک. ( فرهنگ جهانگیری ) ( شرفنامه منیری ) ( لسان العجم شعوری ج 1 ورق 284 ). گاو جوان. جهانگیری و سروری تاوک ( با کاف ) را هم به این معنی ضبط کردند و چون احتمال قوی تصحیف بود ضبط نکردم. ( فرهنگ نظام ). گاو باشد. ( فرهنگ اوبهی ). خر و گاو جوانه را گویند. ( برهان ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از آنندراج ) ( از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 284 ب ) ( ازناظم الاطباء ). محمد معین در حاشیه برهان آرد: همریشه توله ، تر، ترانه ، رجوع به توله شود :
پردل چون تاول است و تاول هرگز
نرم نگردد مگر به سخت غبازه.
منجیک.
چنان ببینی تاول نکرده کار هگرز
بچوب رام شود یوغ را نهد گردن.
اورمزدی ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 321 ).
گاه بخشش بسایلان بخشد
گله ها اسب و استرو تاول.
شمس فخری ( از فرهنگ جهانگیری ).

تأول. [ ت َ ءَوْوُ ] ( ع مص ) بتأویل کردن. ( زوزنی ). تأول کلام ؛ اول کلام است. ( منتهی الارب ) ( از قطر المحیط ). بیان کردن آنچه سخن به او بازگردد. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) خر و گاو جوان .
بتاویل کردن . تاول کلام اول کلام است .

فرهنگ معین

(وَ یا وِ ) (اِ. ) برآمدگی و تورم پوست بر اثر سوختگی یا ساییدگی .
(وِ ) (اِ. ) خر و گاو جوان .

فرهنگ عمید

۱. جوانه.
۲. گوساله یا کره الاغ: چنان ببینی تاول نکرده کار هگرز / به چوب رام شود یوغ را نهد گردن (اورمزدی: صحاح الفرس: تاول ).
هر نوع برآمدگی که در اثر سوختگی یا ساییده شدن در پوست بدن به وجود می آید و روپوست از لاپوست جدا می شود و مایعی در میان آن دو جمع می شود.

فرهنگستان زبان و ادب

{blister} [پزشکی] برجستگی پوستی حاوی مایع آبگون (serous fluid ) و گاه خون یا چرک

واژه نامه بختیاریکا

کُچ؛ کُچ کُرَّو؛ پِر؛ بوف؛ کُرَّو

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تاول نوعی زخم و بیماری است که بر پوست بدن ظاهر می شود و زیر آن را چرک فرا می گیرد. از آن به مناسبت در باب طهارت سخن رفته است.
پوست تاول و آب زیر آن پاک است.اگر تاول در یکی از اعضای وضو باشد،شستن روی پوست- هرچند پاره شده باشد- کفایت می کند.

دانشنامه آزاد فارسی

تاوَل (blister)
برآمدگی روی سطح بدن، حاوی مایع شفاف سرم، و به ندرت خون یا چرک. تاول ها غالباً روی دست و پا بر اثر اصطکاک ایجاد می شوند.

مترادف ها

blain (اسم)
دمل، کورک، زخماماسدار، تاول

gall (اسم)
گستاخی، صفرا، زردآب، زهره، تلخی، تاول، عیب، لکه، زخم پوست رفتگی

blister (اسم)
ابله، تاول

scorch (اسم)
تاول، سوختگی

scald (اسم)
تاول، سوختگی، اثر اب جوش بر روی پوست

bleb (اسم)
تاول، حباب هوا در اب یا شیشه

welt (اسم)
نوار، تاول، لبه، ورم، نوار باریک، حاشیه چرمی دور چیزی

فارسی به عربی

بثرة , صفراء

پیشنهاد کاربران

در لری بختیاری
تاوَلْ: کُرَوْ، کُرْاَوْ ( کره آب )
برآمدگی بادکنکی - آماس
تاول :
آسیب ناشی از تماس بدن با جسم یا بخار داغ
در گویش مردم شهرستان زرند آفک گویند

بپرس