تاول زدن. [ وَ / وِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) تاول کردن. آبله برآوردن. تَنَفﱡظ. رجوع به تاوِل و تاول کردن شود.
blister (فعل)تاول زدنscorch (فعل)سوزاندن، تاول زدن، بطور سطحی سوختن، بو دادنbreak out (فعل)تاول زدن، شیوع یافتن، جوش زدنvesicate (فعل)تاول زدن، تاول دار کردن، تبخال زدن