تاوان نهادن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
تاوان نهادن بر چیزی: او را گناه کار دانستن.
اگر زمین بر ندهد، تاوان بر زمین منه؛ و اگر ستاره داد ندهد، تاوان بر ستاره منه. ستاره از داد و بی داد همچنان بی آگاهی است که زمین از بر دادن.
( قابوسنامه، باب دوم )
اگر زمین بر ندهد، تاوان بر زمین منه؛ و اگر ستاره داد ندهد، تاوان بر ستاره منه. ستاره از داد و بی داد همچنان بی آگاهی است که زمین از بر دادن.
( قابوسنامه، باب دوم )