یکی اسب پرمایه تاوان دهم
مبادا که بر وی سپاسی نهم.
فردوسی.
از آن من آسان است که برجای دارم و اگر ندارمی ، تاوان توانمی داد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 259 ).جزع تو بغمزه برده جانها
لعل تو ببوسه داده تاوان.
خاقانی.
جان بلب آورده ام تا از لبم جانی دهی جان ز من بربوده ای باشد که تاوانی دهی.
عطار.
نعمتی را کز پی مرضات حق دریافتی حق تعالی از نعیم آخرت تاوان دهاد.
سعدی.
رجوع به تاوان و سایر ترکیبات آن شود.