تاهو

لغت نامه دهخدا

تاهو. ( اِ ) عرق شراب. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). نوعی از شراب. ( غیاث اللغات ). شراب عرقی. ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). جوهر شراب است که آن را عرق گویند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ).ماده ای مایع و مسکری که از تقطیر شراب و یا کشمش و یا خرمای تخمیرشده در آب بدست می آید و مخلوطی است ازالکل و آب و بهترین تاهوها تاهویی است که از تقطیر شراب یا کشمش حاصل شده باشد و تاهویی که از تقطیر سیب زمینی و چغندر و بعضی غلات مانند گندم و برنج و ارزن و جز آن بدست آورده باشند شرب وی مخل سلامتی و مولد بسیاری از امراض مهلک است. ( ناظم الاطباء ) :
تکلف نیست حاجت ، خوبرویی خواهم و کنجی
میی تاهو نه انگوری سکوره گل نه جام جم.
امیرخسرو ( از فرهنگ جهانگیری ).
چشمه خورشید را در ته نشاند
عکس ساقی کرته تاهو نماند.
امیرخسرو ( از فرهنگ جهانگیری ).
و تاهو بمعنی عرق را می پخته گویند و شراب نو را خام ، چنانکه گفته ، مصراع :
خام درده پخته را و پخته درده خام را.
و خواجه حسن دهلوی گفته :
رخش خوی کرده دیدم رفتم از خویش
عجب خاصیتی بود این عرق را.
اما تاهو در شعر خسرو دلالت کند بر شراب غیرانگوری مانند نبیذ و امثال آن که پست تر از انگوری است. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ).

فرهنگ فارسی

عرق شراب نوعی از شراب .

فرهنگ معین

(هُ ) (اِ. ) شراب ، عرق .

فرهنگ عمید

عرقی که از تقطیر شراب یا کشمش گرفته شود: چشمهٴ خورشید را در ته نشاند / عکس ساقی کرتهٴ تاهو نماند (امیرخسرو: لغت نامه: تاهو ).

پیشنهاد کاربران

بپرس